امید

دست من وتو نیست اگر نوکرش شدیم/خیلی حسین زحمت مارا کشیده است

فکرشو نمیکردم وقتی باهاش تماس بگیرم به راحتی بهم وقت بده ولی به محض تماسم گفت:(یک ساعت دیگه امامزاده باش)بایک دقیقه تاًخیر رسیدم امامزاده؛اتفاق های جالبی وسط مصاحبه افتاد.از افتادن تابلوی امامزاده بگیرتا ادامه ی مصاحبه تو اتومبیل شخصیشون ولی جالب بود.

بیوگرافی:

سال80یا81 توی عروسی یکی از اقوام نزدیکمون اقای علیمی اومد ومدح حضرت زهرا روخوند.منم که خیلی خوشم اومده بود.از یکی پرسیدم :(این اقایی که میخونه جایی هیئتم میره؟)جواب دادن:(بله هیئتش امامزاده ی دم چهارراه عسگریه است.)یهو دوستِ پسر خالم اون وسط گفت:(اگه میخوایی بری بگو من جاشو بلدم.)واولین بار بادوستِ پسرخالم اومدم.اول اقای کنگازیان کمیل میخوندن وبعد شروع کردن سینه زنی.......... 

اولین آشنایتون با افراد دارالولایه چطوربود؟

اقا مهدی بقایی همیشه وسط جلسه میشست ومن ارزو داشتم که یکدفعه تو جلسات اون وسط کنارشون باشم.یک دفعه به خودم جراّت دادم،رفتم کنارشون نشستم.بعداز مدتی عید غدیر خم بود.قرار شد جلسه تو مکان دارالولایه باشه. اقا مهدی تو جلسه اون شب یه بحرطویل ازصغیر اصفهانی خوندن منم که خیلی علاقه به شعر داشتم.یه روز رفتم پیش اقای غلامی و گفتم میخوام اقا مهدی روببینم.بعد از کلی شیطونی از طرف اقای غلامی واقای ابراهیمیان اقا مهدی اومد پیشم.گفتم:(این شعر رو از کجا اوردین؟)گفتن:(ازدیوان صغیر اصفهانی)منم رفتم دیوان رو خریدم.ونشستم اون بحرطویل رو حفظ کردم.

 اولین خاطره ای که با گفتن اسم دارالولایه تو ذهنتون می یاد چیه؟

یکم فکر کرد وگفت:(من آقا مهدی رو خیلی دوستدارم.با اینکه از کسانی بودم که آقا مهدی روخیلی اذیت کرده. ولی خیلی دوسش دارم.یادمه اولین مشهد سال81 بود.توی مشهد اون سال آقا مهدی هر دفعه یه شعر از خودشومیخوندومن ازهر شعری خوشم می اومد میگفتم:(حاجی افرین یه نوشابه طلبت)در نهایت موقع برگشتن آقا مهدی گفت:(نوشابه های ما چی شد؟) وقتی نوشابه هارو خریدم به اقا مهدی گفتم:(اگه میشه هر شعری رو که خوندید بهم بدید ولطفا شاه بیتشم بالای هر شعر بنویسید.)هنوزم اون اشعارو دارم وبا اسم دارالولایه همیشه یاد مشهد 81 می افتم.

ازبین افراد مجموعه دلتون بیشتر برای کی تنگ میشه؟

معمولاٌوقتی این سوال رو میپرسی همه جواب میدن :(میثم)ولی من به جز اون گاهی دلم برای حسن ابراهیمیان،رضارشیدیان ومحمد کلانتر وهمه ی بچه ها قدیمی تنگ میشه هر زمانی  متفاوته،ولی بیشتر دلتنگ میثم میشم

 برامون از میثم بگید.

من چون همیشه موقع مداحی  نزدیک میثم میشستم همه ی حالت های مداحیشو یادمه. همیشه تاّثیرنفس های میثم روی خودم احساس میکردم........

وقتی دلتنگ میثم میشید چیکار میکنید؟

خیلی دلم نمیخواد صداشو بشنوم،یاعکسشوببینم.فقط دوستدارم بشینم بهش فکرکنم.چون بعد از رفتنش یه تکونی همه خوردیم. ولی حیف مقطعی بود.                                                

بزرگترین درسی که ازمیثم ودارالولایه گرفتین چی بوده؟

یکم فکر کردوگفت:(نمی خوام بگم روحیه جهادی چون متاسفانه این کلمه هم بین بچه ها به تمسخر گرفته شده.ولی میثم خیلی بی ریا بود.اخلاص شدیدی داشت.توی تمام کارهاش حتی توی کفش جفت کردن های مشهدش........                                                                                                                                                      از دارالولایه هم خیلی چیزها از تک تک افرادش،از کوچکترین وبزرگترین فردش چیزایی یاد گرفتم که توزندگیم خیلی به دردم خورده.مثلا: محمدعلی کاروان باعث علاقه ی من به کتاب شد،مهدی بقایی منوهیئتی کرد،علی بقایی تفکر کردن وبه من یاد داد،سیدسعیدنصرخیلی چیزا روبهم یاد داد.وبقیه هم کم وبیش..          

یک کلمه میگم اولین جمله ای که به ذهنتون می یاد روبگین. 

امام رضا(علیه السلام):دلیل رفاقت های پایدارم

 صحن قدس:پاتوق

دارالولایه:امام رضا(ع)

 میثم کامیابی فرد:کاش الان بود. 

 ازریش حنایی چه خبر؟

ریش حنایی یه اتفاق بود که بعضی ها میگفتن منم،وخیلی من رو اذیت کردن.من توی یه جلسه دوشنبه حرفهامو درباره این وبلاگ گفتم.ببینید من مخالف نقد نیستم،چون همیشه به این قائل بودم که اختلاف سلیقه در همه جا موجود هست.ما همه سوار یه اتوبوس هستیم وبه یه سمت حرکت میکنیم.درسته شاید نظرها وسلیقه هامون متفاوت باشه ولی سمت وسوء همه یک طرفه وبه سمت یک هدف در راه هستیم.مطمئنن شیوه ای که ریش حنایی برای ایجاد تنش وانتقاد انتخاب کرده بود.بدترین شیوه بود ومنم باهاش مخالفم.ودوستانی که این حرفهارو به من نسبت میدن ومیگن ریش حنایی منم سعی میکنم،سعی میکنم حلالشون کنم.

حذف چی تو دارالولایه شما رو اذیت میکنه؟ 

توفکر فرو رفت سری تکون دادوگفت:دارالولایه قبلترها افرادش بیشتر دنبال  انجام وظیفه بودن والان بیشتر دنبال مسئولیتشون هستن به این معنی که الان منِ نورمحمدی وقتی میام دارالولایه اگه یه گوشه کثیف باشه برای نظافتش سعی نمیکنم وفقط به فکر قسمتی هستم که خودم مسئولشم.درصورتی که قبلا این طور نبود.خودمون پارچه می زدیم،خودمون آش می پختیم،خودمون می خوردیم،خودمون جمع می کردیم همه باهم بودیم ودارالولایه رواز خودمون میدونستیم.......... 

 اگه سوال هایی هست که ازتون نپرسیدم و دوستدارید ازتون پرسیده شود رو بگید. 

الان دوستداشتم کدوم قسمت دارالولایه باشم؟

جواب:هرجا اقا مهدی بگه     

از میانداری هیئت یکم بگم .

جواب:من خیلی دلم میخواست وبهش رسیدم. ونظرم اینه که هیچ جا جلساتش مثل جلسات دارالولایه نمیشه  با تمام اشکالات خاص خودش که همین اشکال ها جلسات رو شیرین کرده چون هرچه از دوست رسد نکوست............

 دارالولایه رو چطور میبینم؟

جواب:من دارالولایه روجایی میبینم که پر از پتانسیل هست.هرکس از افراد مجموعه به راحتی میتونه یه مجموعه رواداره کنه مثلا:مهدی بقایی،علی اکبر بقایی،سید سعید نصر،ابراهیم حسینی،علی حاجیان

مثلا خود اقاابراهیم رفتن عاشوراییان حتی مدیر داخلی هم شد.واین رومدیون برادران بقایی هستیم که بهمون فکر کردن رو یاد دادن.

همون طور که میدونید تو مجموعه رسم هست هر کس یه دوست شهید داشته باشه دوست شما بین شهدا کیه؟  

باید بگم حتماً؟خوب میگم:من خیلی رفیق شهیددارم یکیشون همون رفیق میثم هست که یادگاری میثم برای منه  ومن هر موقع کاری دارم میرم سراغ شهدا یه وقت دلم مشهد میخواد میرم سراغ یکیشون وازش میخوام برام ریش گرو بذاره وتوی همه کارم میرم سمتشون درسته توی رفاقت همیشه نامردی میکنم .ولی شهدابه خوبی خودشون نظر دارن کاری به نامردی ما ندارن...... 

 دلیل دوستی بین شما وشهدا چی بود؟

 اللهم صل علی محمدوآل محمد.   

کلام آخر............ 

دست من وتو نیست اگر نوکرش شدیم....... 

خیلی حسین زحمت مارا کشیده است........

ولله توفیق

روابط عمومی گردان فرهنگی سلمان(دارالولایه)