گفت و گویی دوستانه با

 

 

آقای محمد کلانتری

 

 

 

 

 

 

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

 

 

اری شود ولیک به خون جگر شود

 

 

 

 

 

 

 

 

به نام خدای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)

 

 

بعداز گذشت چندین سال خیلی عوض شده بود،وحسابی سرش شلوغ  بود. برای اینکه ببینمش  مدت زیادی منتظر شدم.ولی هنوز هم لبخند روی لبش بود.هنوز هم می خندید.به محض ورودش به دارالولایه  یه یادش به خیر گفت و در آخر از سنگر دیدن کرد

 

 

وگفت:(دارالولایه با تمام تغییراتش هنوز هم بوی خاطرات قدیمی رو میده)

 

 

سال 79-80بود من پیش پسر داییم کار میکردم دم هشت بهشت یه شب با موتور داشتم رد میشدم .ودر حین عبورم دیدم که یه جایی هست که جلسه دارن و از اون به بعد گاهی توی جلسات دارالولایه شرکت میکردم.ویواش یواش بایه سری از بچه ها آشنا شدم حتی یادمه که  زمان فوت پدرم بود که بچه های دارالولایه باعث آرامش و تسلی خاطرم شدند. وبعدش یه سفر مشهد رفتیم که آغاز آشنایی بیشتر من شد.وابتدای دوستی  من با دارالولایه یه سفر مشهد بود.از اون به بعد دیگه مستمر می اومدم تا اینکه بعد سال 84 به خاطر درگیری ومشکلات شخصی مجبور به فاصله گرفتن از هیئت شدم.ولی هنوز خاطرات بچه ها تو ذهنم هست.

 

 

قشنگترین خاطراتتون با بچه های دارالولایه رو بگید

 

 

خاطره اجرای طلحه وزبیر من وامید نورمحمدی ویا نمایش پانتومیم هایی که تو سفر مشهد داشتیم.سراسر دارالولایه برای من خاطره است؛حتی عقیق هایی که علی اکبر بقایی می آورد.یاشب شعری که تو صحن قدس برگزار کردیم.همه اینا برای من خاطره شده و همیشه توی ذهنم هست. 

 

 

اولین چیزی که با اسم دارالولایه تو ذهنتون می یاد چیه؟

 

 

 امام رضا(ع)؛دارالولایه برای من جایی بودکه منو وصل کرد به بزرگترین منبع هستی و باعث شد که با حضرت بیشتر اشنا بشم؛ همون طور که گفتم دلیل بقای دارالولایه هم همین هست،که خودشو تنها به جریان ها ونورهای  الهی متصل میکنه و هر چیز که در این راستا باشه رو قبول داره دنبال سروصدا کردن وبزرگ کردن الکی نیست.

 

 

به نظرتون دلیل اینکه میثم ماندگار شد چیه؟

 

 

میثم خودش برای ما خیلی عزیز بود.ولی راز ماندگاریش دقیقاًمثل دارالولایه هست. میثم باعث ارتباطمون با امام رضا بود.با مداحی ها و با رفتارش  نمی خوام بت سازی کنم ولی میثم تو این دنیایی اینترنت و سرعت مثل یه لحظه ایستادن برای اتصال به امام بود.خوندن های میثم که همیشه بین مداحیش یکم از مناجات جوشن و ابوحمزه رو میخوند اینا دلیل موندن میثم تو خاطره

 

 

هاست.............

 

 

بارز ترین خصوصیت افراد دارالولایه چی بود؟

 

 

 دارالولایه نوع ارتباطش ارتباط معنوی، معرفتی بود.یادمه میرفتیم تو حجره های طلبه ها وشعرمی خوندیم.دارالولایه فرقش با بقیه جاها این بود سادگی بین بچه ها،ومعرفتی وراستی که بینشون بود.مثل بچه های دارالولایه من کمتر جایی دیدم با اینکه شاید خیلی جاها رفتم ولی مثل این بچه که معرفت هم توکارشون باشه خیلی کم دیدم........

 چه چیزی تو دارالولایه براتون لذت بخش بود؟

 

 

 تنها چیزی که تو دارالولایه لذت بخش بود ارتباط و حس بین بچه ها بود. واینکه همه به یه نحوی تومسیر بودیم.مسیری که جنس ورنگ وبوی امام رضا رو داشت. وبیشتر اقا مهدی سعی میکرد ما رو بکشه تو مسیر که بهمون می فهموند مهم نیست کجا وایسادیم  مهم اینه تو چه مسیری هستیم. اسم هر کس رو میگم اولین کلمه ای که تو ذهنتون می یاد بگید.

 

 

 اقای علی اکبر بقایی:خون

 

 

اقای مهدی بقایی:عقیق

اقای امید نورمحمدی:خنده

 

 

 اقای احسان اثنی عشری:دوست

 

 

اقای علی حاجیان:لطافت                                                                                                           چیزی بوده تو دارالولایه که شما از بودنش ناراحت بشین؟

 

 

   نه ولی من یادمه سال 84 که بودم.یه فضایی درست شده بود توی دارالولایه که فضای سیاسی شدیدی بود من مخالف این نیستم که توی دارالولایه فضای سیاسی روشن بشه. ودارالولایه محلی باشه برای درک بیشتر سیاستِ صحیح ولی دوستداشتم این فضا باعث نشه که خیلی چیزها توی دارالولایه تغییر کنه یا خدایی ناخواسته باعث تفرقه  و جدایی افراد بشه اون سال یادمه اقا سعید امینی خیلی دقیق و موشکافانه به مسائل نگاه میکردن و نکته های درست وبه جایی میگفتن.یادمه هیچ وقت نگفتن فلانی درست هست یا فلانی اشتباه ،فقط در جای درست و زمان مشخص کدهایی رو به ما می دادن که خیلی چیزهارو روشن میکرد. شما انگار با حافظ هم دوستی قدیمی دارید از رابطتون با حافظ برامون بگید.

 

 

  حافظ تقریبا‍ٌ دوست تنهایی منه من هر وقت نیاز داشته باشم از دنیای مادی یکم فاصله بگیرم و دلتنگ خودم میشم میرم سراغ حافظ وباهاش حرف میزنم...........

 

 

 بچه های قدیمی مجموعه وقتی از شما یاد میکنن با خنده است برامون بگید که چرا؟

 

 

اتفاق های جالبی وخنده داری بین من وبچه ها اتفاق افتاد. مثل همون نمایش هامون ویا یه دفعه تومحله سرشور مشهد یه بندری  درست کردیم ،گاهی میرم تو سی دی ها میبینم. و از این دست اتفاقات؛من هم خوشحالم که خاطراتم باعث شادی بچه ها میشه و نعمت بزرگی بود برای من که باعث شادی چندتا مؤمن شدم.........

 

 

یه یادگاری  در قالب چند جمله برای بچه های دارالولایه بزارید.

 

 

یکم خندید وگفت:(من کوچیک تر از اونم که بخوام برا بچه ها یادگاری بزارم.ولی دوست هایی رو انتخاب کنیم که باعث پیشرفتمون شن. وسعی کنیم دوستیمون بیشتر پایه ی مستحکم و صحیحی رو داشته باشه. و همیشه دوستی هامون ماندگار والهی باشه.

 

 

 حرف آخر:

 

 

 

      گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

   اری شود ولیک به خون جگر شود 

  وسلام                                                                                                                        

   روابط عمومی گردان فرهنگی سلمان(دارالولایه)