سلام رفیق...
از حرم چه خبر؟
قبل از سفر یه فایل صوتی از سایت دارالولایه گرفتم که متنش این بود :
ما به کربلا نمی رویم ، به کربلا برمی گردیم.
اون موقع نتونستم این مطلبو درک کنم اما وقتی برگشتم با تمام وجود حسش کردم.
با اینکه کنار خونوادم بودم، با اینکه تو شهر و کشورم بودم اما احساس غریبی میکردم.انگار که کربلا خونم بود و دوس داشتم برگردم به همونجا.
خیلی دلم تنگ بین الحرمینه، خیلی زیاد
با سلام و تشکر فراوان از تمامی مسئولین دارالولایه.
سفر اولم بود در اوج ناباوری در صحن و سرای حضرت علی (ع) قدم برمیداشتم در کربلا در حرم آقا عباس (ع) بیقرار شده بودم به حرم حضرت سیدالشهدا (ع)رفتم بیتاب تر شدم یاد معصیتها نفسم را به شماره انداخت بغضمو بغل کردم و سرم را از خجالت زیر انداختم و آروم حرم آقام رو ترک کردم و رفتم بین الحرمین، ایستادم طوریکه به هر دو حرم مسلط باشم دلم را همانجا خاک کردم .
رود جاری اشک چشمانم خشک شده بود آدم نالایقی مثل من لایق دیدار شده بود. نمیدانم کدام دعا از کدام کس مرا به این سفر راهی کرد سالها آرزو داشتم به این سفر بروم ولی حالا که به مولایم رسیده بودم زبانم بند آمده بود.
حق داشتم آخر من کجا و ..
ولی واقعا دلم را خاک کردم این چند روز اتفاقهای جالبی برایم میافتد باعث خنده خیلیها میشوم ولی مادرم مرا میفهمد هرچند هنوز به این سفر مشرف نشده است. مثلا جمعه شب، وقت اذان بود سریع آمده شدم و گفتم من رفتم حرم. چند قدمی بیشتر نرفته بودم که به خودم اومدم بغضمو فرو دادمو اشک حسرت ریختم. من عقل از دست ندادم دلم را نیاوردم فقط همین ... ای کاش با معرفتم رفته بودم.
دلم خیلی تنگه برا حرم آقام
برا بین الحرمین
از خدا خواستم تو کربلا بمیرم .ایشالا زودتر اون روز برسه
از وقتی برگشتم اسم کربلا که میاد اشکمم میاد.
دعا کنیم برا همدیگه که زود زود بریم کربلا
خیلی عالی بود
دست همگی درد نکنه
اللهم الرزقنا دوباره!
:D